درمان هیجان مدار یک رویکرد التقاطی است که از ترکیب درمانهای مراجعه محوری گشتالت و وجودی به وجود آمده است که نام قبلی آن درمان پردازشی تجربهای بوده است این درمان در ابتدای دهه ۱۹۸۰ توسط نسلی گرینبرگ ،لورا رایس و رابرت الیوت که همگی پیشینه مراجعه محوری و گشتالتی دارند بنا نهاده شد.
سپس گرینبرگ با همکاری دانشجوی خود سوزان جانسون زوج درمانی هیجان مدار را پایهریزی کردند زوج درمانی هیجان مدار التقاطی از درمان هیجان مدار فردی به علاوه مولفهای سیستمی و روابط ابژه(دلبستگی) است.
یک سوال اساسی این است که نیروی انگیزشی شخصیت چیست یا اصطلاحا چه چیزی نیروی محرکه و انرژی بخش رفتار و شخصیت ماست.نظریههای روان تحلیلی فرویدی معتقدند که نیروی انگیزشی شخصیت غریزه است و غرایز جنسی و پرخاشگری انگیزه همه رفتارهای ما را تشکیل میدهند.
نوفرویدیها نیروی انگیزشی شخصیت را ارتباط با ابژه اولیه و نحوه تعامل با او در گذشته میدانند.نظریههای رفتارگرا نیروی انگیزشی شخصیت را شرطیسازی تقویت یا تنبیه میداند.و نظریههای وجودگرا نیروی انگیزشی شخصیت را اراده میدانند.
نظریه هیجان مدار نیروی انگیزشی شخصیت را هیجان میداند یعنی معتقد است که هیجان فقط بعد احساسی و فکری و چهرهای و بدنی ندارد بلکه بعد بسیار مهم دیگری نیز در هیجان وجود دارد که آن تمایل به عمل است یعنی هر هیجانی جهت رفتاری خاصی را در ما ایجاد میکند مثلاً خشم باعث گرایش ما به کسی یا چیزی و انجام نوع خاصی از رفتار پرخاشگرانه میشود و ترس و اضطراب باعث اجتناب ما از برخی موقعیتها میشود . درمان هیجان مدار به هیجانات به عنوان عامل مرکزی مهمی در تجربه خود و تغییر درمانی نگاه میکند این درمان هیجان را منبع اساسی تجربه انسان در نظر میگیرد و اهمیت آن را برای خلق معنای جدید و تغییر هویت فردی در نتایج درمانی پایدار به رسمیت میشناسد.
به خاطر اهمیت نیرویی که هیجانات در جهت دادن به رفتار ما دارند دانشمندان هیجان مدار اصطلاح طرحوارههای هیجانی استفاده میکنند چون طرحواره هیجانی دارای هر ۵ بعد هیجان (بدن، فکر، احساس، چهره، تمایل به عمل) میباشند حتی دانشمندان هیجان مدار کلمه scheme را به جای کلمه schema به معنای طرحواره استفاده میکنند و تفاوت این دو واژه این است که در scheme تمرکز بر قدرت انگیزشی هیجان و تمایل و عمل آن میباشد اما schema را پیاژه به معنای یک طبقهبندی ذهنی به کار میبرد مثلاً زمانی که کودک میفهمد سیب هم مانند پرتقال گرد است طرحواره گردی را در ذهن خود ایجاد میکند در واقع مفهوم طرحواره از نظر پیاژه جنبه شناختی دارد نه هیجانی.هیجانمدارها معتقدند هیجان مقدم بر شناخت است همانطوریکه بعضی وقتها که صبح از خواب بیدار می شویم ، بدون دلیل اضطراب داریم یا غمگین هستیم و هیچ فکر آزاردهنده ای هم در آن لحظه نداریم .
دانشمندان هیجانمدار فکر را در درجه ی دوم قبول دارند و آنرا در خدمت هیجان می دانند و نه مسلط بر هیجان .این دانشمندان هیجانات اولیه را نیرومحرکه و عامل انگیزشی شخصیت می دانند ، آنها معتقدند بروز هیجانات اولیه در انسانها نیازی به فکر کردن ندارد و این هیجانات بصورت تکاملی و غریزی در ما وجود دارند ( همانطور که در حیوانات و نوزاد انسان که هنوز فکر ندارد، وجود دارند) .از نظر دانشمندان هیجان شناس ، اگر فردی در یک موقعیت ، هیجان اولیه ندارد ، به این دلیل است که والدین او از نوزادی و کودکی نرم افزار این هیجان را در ذهن او فعال نکرده اند.چون این دانشمندان معتقدند نوزاد انسان با قابلیت ذاتی برای ابراز هیجانات اصلی متولد می شود و مغز نوزاد از نظر سخت افزاری قابلیت ابراز همه ی هیجانات را دارد اما پاسخگوبودن والدین و بخصوص مادر ( مراقب اولیه ) ، مخصوصا در سه سال اول زندگی نوزاد ، باعث می شود که نرم افزار هیجانات در ذهن نوزاد نصب شده و فعال شود.
از نظر این دانشمندان ابراز هیجانات به اندازه ی ابراز درد ، طبیعی است ، همانطور که اگر دست کودکی به بخاری داغ بخورد و بسوزد ، کودک بطور طبیعی در دستش احساس سوزش و درد می کند ، همانقدر هم طبیعی است که اگر سر کودک چهار ساله ای ، بطور ناگهانی و با صدای بلند داد بزنیم ، بچه حق دارد بترسد و این ترس کاملا طبیعی و اولیه است.والدینی که هیجانات اولیه ی نوزادان و کودکان خود را به رسمیت نمی شناسند ( اعتباربخشی نمی کنند ) و به آنها حق نمی دهند ، باعث می شوند ، در آینده کودکانشان در شناسایی و ابراز درست هیجانات به مشکل بخورند.
متاسفانه در جامعه ی ما از کودکی اولویت بیشتر به فکر کردن داده می شود و بچه ها را طوری تربیت می کنیم که حتی هیجانات اولیه ی خود را هم انکار یا تحریف می کنند. مثل این است که به کودک خودتان بگویید « آیا این منطقی است که وقتی دستت به بخاری داغ می خورد ، بسوزد ؟ »
یا بگویید « آیا این منطقی است که ازاین آهنگ خوشت بیاید؟ »
یا بگویید « آیا این منطقی است وقتی من با صدای بلند سرت داد می زنم ، می ترسی ؟ بچه ی شجاع از هیچ چیز نمی ترسد » یا بگویید « آیا این منطقی است که وقتی برایت جوک تعریف می کنم ، می خندی ؟ » یا بگویید « آیا این منطقی است که بخاطر اینکه من و مادرت دعوا می کنیم ، ترسیدی ؟ » یا بگویید « آیا این منطقی است که از مار سمی می ترسی ، خوب فکرکن ، مار که ترس ندارد » یا به بچه ی پنج ساله ی خودتان بگویید « آیا این منطقی است که وقتی مادرت قهر کرده و از خانه رفته است ، گریه کنی ، تو دیگر بزرگ شده ای » .
این گونه بازخوردها و پیامها در جامعه ی منطق سالار ایران باعث شده که اکثر بچه های ما با بدتنظیمی هیجان بزرگ شوند و بخواهند با منطق افراطی ، هیجانات غریزی و اولیهی خودشان را کنترل یا خفه کنند.
اما هیجانمدارها معتقدند ما در ابراز متناسب هیجان اولیه و تنظیم آن با موقعیت، به فکر احتیاج داریم و با کمک فکرمان می فهمیم که :
۱-آیا حق داریم که در این لحظه این هیجان خاص را داشته باشیم ؟
و
۲-با توجه به موقعیت و هیجان غالب در آن لحظه ،بهترین واکنشی که می توانیم نشان دهیم چیست ؟
نویسنده: خانم مریم نیلی
منبع: دکتر حبیب اله اکبری